Tuesday, July 30, 2013

اخرش من هم اشپرینگری شدم

چند روزیه که اکسپت مقاله ی اشپرینگر اومده. بعد از دو سال این ور و اونور فرستادن و کم و زیاد کردن و مخ مصرف کردن اخرش اکسیت شد. حس غریبی داره منظورم اینه که نمیدونم وقتم رو تلف کردم یا نه کار مثبتی انجام دادم این موضوع خیلی گیجم میکنه. تو این جامعه ی اشغال وطنی که همه مشغول دزدی و جمع کردن و .. هستند من و امثال من وقتمون رو روی چیزی گذاشتیم که اگه جا و مکان خودش بود می بابستی بیش از اینها ارزش می داشت. چند روز پیش یکی از اشناها که کارمند بانک هم تشریف از بنده سوال کرد که فلانی شما فلان جا مشغول چه کاری هستید بنده هم علی رغم میل باطنی و فقط به منظور به جا اوردن ادب جواب دادم که مشغول تدریس هستم . در جواب بنده فرمودن که ساعات بیکاری رو در بازار صرف کنم بله عزیزان این جامعه عزیز ماست که همه چیز و همه کس رو با میزان پول وکسابت میسنجه راستش بعد از این حرفش واقعا نمیدونستم که چی بگم چی نگم.  البته این رو بگم که بنده با پول و امکانات و رفاه در حد اعلی موافقم هیچ مشکلی با این موضوع ندارم و هر انسانی رو لایق ارامش و رفاه میدونم مشکل بنده اینه که در مملکت ما این امکانات و رفاه و جاه و مقام به واسطه ی ریش و پشم و بی شرفی و ضابطه و دین و مذهب و نژاد بدست میاد اون کسی که لیاقت واقعی رو داره همیشه مثل یخ داره اب میشه.

کلاسهای اموزش رانندگی تموم شدن کلاس های مکانیک و تئوری و عملی امتحانای اولیه رو هم با موفقیت طی کردم و باید برای ازمون نهایی اماده شم. جالب اینه که رانندگی هیچ حس خاصی بهم نمیده بر خلاف خیلی ها, به هر حال بعد از تعطیلات تابستانی و رفتن دوباره از وطن حتما باید برای خرید ماشین اقدام کنم هزینه ی رفت و امد واقعا اونجا زیاد اگر قرار داد هم تجدید بشه سعی می کنم یه شاسی بلند بگیرم.

No comments:

Post a Comment