Monday, November 25, 2013

این روز ها می گذرد

سال جدید هم شروع شد و دانشجوهای جدید الورود هم دیروز اومدن برای ثبت نام ظاهرا امسال کلاس های هر گروه دو برابر شده چون تعداد دانشجو های جدید الورود خیلی زیاد شده. مشغول خوندن زبان هستم بیشتر روی vocabulary تافل و listening  تمرکز کردم امیدوارم هر چه زود تر به شیب رئ به پایین برسم. از طرف دیکه مقاله ی جدید رو که برای ویرایش فرستادم برگشته و کم کم کار ترجمه رو شروع می کنم احتمالا این اخرین مقاله ایه که با مدرک مستر می نویسم. 

ظاهرا دیروز یه مستر ریاضی جدید استخدام کردن هم اتاقی بزرگوار که رئیس مدیریت کالج هم هست این رو وسط حرفاش گفت. بیشتر منظورش این بود که به فکر سال ایندت باش دیگه قرارداد تجدید نمیکنیم. البته چیز غیر قابل انتظاری هم نبود.  

جدیدا تا ساعت پنج بعد از ظهر کتابخونه میمونم  تا اون موقع مشغول زبانم به امید اینکه سریع تر بتونم تافل و جی ارای رو بگیرم. همون جا هم قهوه و چاییمو  میخورم. وزنم جدیدا خیلی بالا رفته البته از زیاد خوردن نیست از فعالیت کمه به همین دلیل شبها فقط یه لیوان شیر و سیب میخورم.

اوضاع ارومه ولی بروفق مرادم نیست با وجود درامد خوب ؛ نبود اینده ی روشن تا حدی احساس نا امنی بهم میده. از طرف دیگه سن و سال داره کم کم بالا میره ..

Thursday, October 3, 2013

انفجار-اقامت- پیشرفت

انفجار : دقیقا همون روزی که من برای گرفتن اقامت قرار بود اداره ی امنیت ِ اینجا باشم همون دقیقه و ساعت  و همون جا یعنی اداره ی امنیت منفجر شد . شش انفجار پیاپی . راستش من اون روز حوصله نداشتم که برم دنبال بهانه میگشتم که نرم اونجا به هر حال صبح پا شدم اومدم دانشگاه و نرفتم ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه به وقت محلی اخبار اعلام که طی یک عملیت تروریستی اداره امنیت مورد حمله قرار گرفته و شش نفر کشته شدن. هاج و واج مونده بودم که خوشحال باشم یا ناراحت. واقعا منی که در طول دوران زندگیم همیشه معتقد بودم که بد شانسم. این یک سال اخیر رو فقط شانس اوردم.

اقامت - پیشرفت : مردم اکثر دنیا به سرعت دارن پیشرفت می کنن فقظ مردم خاک ناپاکِ وطن ما مثل سگ دونی مونده و خواهد موند. امروز رفتم اداره ی مهاجرت سیستم اداریشونو الکترنیکی کرده بودن ساعت 11 رفتم داخل ساعت 11 و پنج دقیقه کارت اقامتم حاضر بود . کف کردم و متاسف و متاثر که چرا تو این همه کشور باید تو اون اشغال دونی به دنیا بیام. 

Wednesday, September 18, 2013

قرار داد

بالاخره دیروز بعد از کلی کل کل و اعصاب خوردی و کرم ریختنِ بعضی از مدیر گروهها و با پشتیبانی رئیس دانشگاه و رئیس قسمت مدیریت  قرار دادمو تجدید کردن. جالب اینکه مثل گر عدو شود سبب خیر در مورد بنده مصداق پیدا کرد . چون با توجه به اینکه بعضی از گروهها واحداشونو برای من نذاشتن در نتیجه برای پر کردن سقف مجبور شدن چهار ساعت راهنمایی پایان نامه دانشجو های سال اخر رو برام در نظر بگیرن که در عمل یعنی بیکاری حالا با این وضع امسال هشت ساعت در هفته درس دارم از اون هشت ساعت هم دو ساعتش برای ترم دوم عملا یعنی بیکاری. نکته ی دیگه اینکه یک ماه و نیم به قرار دادم اضافه شد.  تصمیم جدی اینکه وقت ازادِ امسالمو حتما با تافل و جی ار ای پر میکنم.

دیگه اینکه از طریق یکی از دوستان سی وی مو برای یکی از دانشگاه های امریکا فرستادم بنده خدا زحمت کشیده بود خودش با مدیر گروهشون حرف زده بود. ظاهرا اونجوری که بوش میاد با نمره اسپیکینگ ٢٥ به بالا میشه امید زیادی داشت.

Monday, September 9, 2013

تصمیم برای تافل و جی ار ای

بعد از اکسپت مقاله ی اشپرینگر خیلی جدی تصمیم گرفتم که تافل و جی ارای رو نمره ی خوب بگیرم. به هر حال بعد از اینکه از ایران برگشتم اینجا؛ مشغولِ خوندن شدم . تصمیم گرفتم که برای شروع یه دیکشنریِ اسون رو کلا حفظ کنم روش حفظ کردن رو هم گذاشتم لایتنر . برای این کار دیکشنری OXFORD Elementary Learner's رو انتخاب کردم. دو روز پیش حرف a رو تموم کردم . همزمان leasenning رو هم همزمان کار می کنم برای این کار یه سایت عالی پیدا کردم که پادکست های خیلی خوبی در ضمینه ی تافل داره (http://www.eslpod.com/toef) سعی میکنم هر روز یه پادکست رو گوش بدم. بعد از این دیکشنری هم میرم سراغ کتاب تافل ای بی تی لانگمن و بعد از تموم کردن اون اولین امتحان تافل رو میدم. راستی یادم نبود بگم که برای ازمون جی ار ای هم کتاب 1100 واژه ی بارونز رو انتخاب کردم روزی 6 لغتش رو میزارم تو لایتنر تا ببینیم چی میشه.

بی ربط: جالب اینه که بعد از گذشت بیش از 40 روز هنوز گواهینامه ی رانندگیم رو پست نبرده دم در. وقتی برگشتم ایران باید خودم برم ببینم چه خبر. برای تجدید قرار دادهم تقاضا فرستادیم  قسمت مرکزی دانشگاه ببینم جواب چی میدن. به هر حال اگر هم قرار داد نبستن برمیگردم ایران و چهار دست و پا می چسپم به زبان.

Sunday, September 8, 2013

هنر و ما

چند بار بیاد می اورید که یکی از اقوام و اشنایان و همکاران و ... شما وقت و پولی را برای رفتن به تئاتر کنسرت نمایشگاه عکس و نقاشی و... برای خود و کودکان خویش صرف کرده باشند . جالب اینکه این ملت مسلمان همواره دیگران را به خاطر عقایدشان مورد سرزنش قرار داده و می فرمایند که عقایشان بدور از انسانیت است ,درحالی که خود خالی از هر گونه رفتار انسانیند

Tuesday, July 30, 2013

اخرش من هم اشپرینگری شدم

چند روزیه که اکسپت مقاله ی اشپرینگر اومده. بعد از دو سال این ور و اونور فرستادن و کم و زیاد کردن و مخ مصرف کردن اخرش اکسیت شد. حس غریبی داره منظورم اینه که نمیدونم وقتم رو تلف کردم یا نه کار مثبتی انجام دادم این موضوع خیلی گیجم میکنه. تو این جامعه ی اشغال وطنی که همه مشغول دزدی و جمع کردن و .. هستند من و امثال من وقتمون رو روی چیزی گذاشتیم که اگه جا و مکان خودش بود می بابستی بیش از اینها ارزش می داشت. چند روز پیش یکی از اشناها که کارمند بانک هم تشریف از بنده سوال کرد که فلانی شما فلان جا مشغول چه کاری هستید بنده هم علی رغم میل باطنی و فقط به منظور به جا اوردن ادب جواب دادم که مشغول تدریس هستم . در جواب بنده فرمودن که ساعات بیکاری رو در بازار صرف کنم بله عزیزان این جامعه عزیز ماست که همه چیز و همه کس رو با میزان پول وکسابت میسنجه راستش بعد از این حرفش واقعا نمیدونستم که چی بگم چی نگم.  البته این رو بگم که بنده با پول و امکانات و رفاه در حد اعلی موافقم هیچ مشکلی با این موضوع ندارم و هر انسانی رو لایق ارامش و رفاه میدونم مشکل بنده اینه که در مملکت ما این امکانات و رفاه و جاه و مقام به واسطه ی ریش و پشم و بی شرفی و ضابطه و دین و مذهب و نژاد بدست میاد اون کسی که لیاقت واقعی رو داره همیشه مثل یخ داره اب میشه.

کلاسهای اموزش رانندگی تموم شدن کلاس های مکانیک و تئوری و عملی امتحانای اولیه رو هم با موفقیت طی کردم و باید برای ازمون نهایی اماده شم. جالب اینه که رانندگی هیچ حس خاصی بهم نمیده بر خلاف خیلی ها, به هر حال بعد از تعطیلات تابستانی و رفتن دوباره از وطن حتما باید برای خرید ماشین اقدام کنم هزینه ی رفت و امد واقعا اونجا زیاد اگر قرار داد هم تجدید بشه سعی می کنم یه شاسی بلند بگیرم.

Wednesday, July 10, 2013

چرند و پرند 1

چند روزیه که برگشتم ایران, بعد از گذشت چند روز کم کم ایرانِ قبل از رفتن خودش رو نمایان کرد. برای فرستادن نتیجه ی داوری برای ژورنال به اینترنت نیاز مبرم داشتم. به همین دلیل برای دستیابی به اینترنت مجبور شدم راههای مختلفی رو امتحان کنم که متاسفانه یکی از یکی بدتر بودن. به دلیل اینکه به خونه ی جدید ما در ایران بعد از گذشت یک سال به بهانه ی تحریم و این جور حرفها خط تلفن ندادن پس می بایبستی دورِ ای دی اس ال رو خط می کشیدم. بعد از اون رفتم سراغ همراه اول برای امتحان دو تا پکیج یه روزه خریداری کردم جالب اینکه پول پکیج از شارژ کم میشد و اینترنت فعال نمیشد ایرانسل هم وضعیت تعریفی نداشت. رفتم سراغ رایتل تعجب کردم وقتی شنیدم تماس تصویریش به خاطر فتوای اقایون لغو شده بعد اینکه در ابتدای خرید سیمکارت فرمودند که یک گیگ اینترنت مجانی همراه با سیمکارت اشانتیون می دن  که بعد از خرید تنزل پیدا کرد به پونصد مگابایت. از همه جالب تراینکه دقیقا سیمکارت بعد از یک هفته فعال شد خلاصه اینه بعد از  گذشت ده روزبه اینترنت از نوع میهنی اسلامی دستیابی پیدا کردم اونم اینترنتی با انواع و اقسام فیلتر و محدودیت ...

نکته ی دیگر اینکه بعد از ورودم به خاک اسلامی یه راست رفتم و برای گرفتن گواهینامه ی رانندگی ثبت نام کردم. از شانس ما شبیه یه چیزی مثل ازمون دکتری شده تا این لحظه دو تا ازمون کتبی گرفتن و ظاهرا دو تای دیگه هم مونده خدا به خیر کنه.

امروز صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و الان دارم میمیرم از بی خوابی و باید برم فقط خواستم سنت حسنه پست دادن رو به جا اورده باشم.

Sunday, June 30, 2013

پس فرستادن مقاله - معرفت استاد ایرانی - اغاز تعطیلات

برای بار سوم یکی از مقاله ها مو فرستادن ریوایز کنم واقعا این ژورنال شورشو در اورده اگه دستم به داور دوم میرسید حتما از خجالتش در می اومدم. این مقاله تقریبا یک سال طول کشیده و به هیچ انجامی نرسیده. به هر حال به توصیه ی فرهاد (یکی از نویسنده های همکار مقاله) این بار هم ریوایز رو انجام میدیم و میفرستیم ولی احتمالا اگه دوباره پس بفرسته، مقاله رو پس میگیرم میفرستم یه جای دیگه.

راستی حالا که اسم همکار نویسنده اومد بزارین یه کم از سیستم علمیِ کشور عزیزتون ایران براتون بگم . این مقاله ای که من کار کردم روی این پایه ی فکری میچرخه که با در دست داشتن نمونه های با مقادیر خیلی بزرگ و یا خیلی کوچیک بتونیم یه تصمیم گیری معقول در باره ی جامعه بکنیم به عبارت دیگه من یه روشی رو پیشنهاد کردم که اگه قسمت زیادی از اطلاعات گم و یا سانسور بشه باز هم قادر باشیم که تصمیم درست رو بگیریم  در واقع این موضوعِ پایان نامه ی بنده بوده . حالا بدون اینکه اساتید گرامی یعنی راهنما و مشاور حتی یک کلمه از این مقاله سر در بیارن و حتی خونده باشن مجبور شدیم اسم اونا رو هم اضافه کنیم. اسم استاد راهنما رو زدیم اول نفر، خودم دوم نفر و استاد مشاور مفت خور نفر سوم و فرهاد بیچاره که کلی رو حل معادلات با روش های جدید زحمت کشید رو زدیم چهارم. میخام این رو بگم اگه یه جای شنیدین که فلان بابا پروفسور شده قبل از اینکه براش به به و چه چه بکنید به سبک و سیاق ایرانی، یه مقدار شک بکنید چون احتمالا اون مقاله های که ایشون باهاش امتیاز کسب فرموده اند حاصل رنج و زحمت دانشجوهای بینواش بوده و  دانشجوهای بیچارش به خاطر اینکه اون بابا لج نکنه و رکامندیشین خوب بده اسمشو اوردن.

ساعت رو کوک کردم برای ساعت شش صبح امروز حقوقمو گرفتم کارای بانکیمو انجام دادم همچنین وسایلمو جمع و جور کردم که فردا اول وقت راهی بشم و برگردم ایران. انگار همین دیروز بود که برای کار اومدم اینجا چه اتفاقاتی چه خاطرات تلخ و شیرینی که همشون گذشتند و فقط تجربه هاشون موندن. و حال اینکه  یه حس غمگینیه خاصی دارم .


راستی امروز تولدمه.

Friday, June 28, 2013

خبر خوب

دیشب مهمان یکی از دوستان بودم.  درحال گپ زدن بودیم که یهو هوس کردم به وسیله موبایلم چک میل کنم (راستش لبتابم همراهم نبود). یه ایمیل واقعا خوشحال کننده بعد از مدت ها بی خبرِخوشی، دلمان را شاد کرد. ایمیل از طرف  ادیتور یکی از ژورنا های ای اس ای  بود که بنده رو به عنوان داورِ ژورنال انتخاب کرده بودند وخواسته بودند که مقاله ای رو ظرف سی روز داوری کنم. جدا اون لحظه احساس خوبی بهم دست داده بود. احساسی که یک نفر در یک گوشه دنیا تو رو از لحاظ علمی به رسمیت میشناسه واقعا خوشحال کننده است علاوه بر اون حداقل مزیت این موضوع اینه که میشه اونرو در سی وی ذکر کرد. بنده بعد از این دو تا پلن علمی مهم دیگه دارم اول اینکه چشم براهم که اخرین مقالم اکسپت بشه و اگر اکسپت بشه شانس پذیرشم چندین برابر میشه چون ژورنال معتبریه و دوم اینکه مقاله ای رو که به صورت خام در دست دارم ترجمه کنم و اون رو هم سابمیت کنم . 

چند روز دیگه برمیگردم ایران راستش دقیقا بعد از گرفتن چک این ماهم میخوام هرچه زودتر برگردم. یکی از برنامه هام برای بعد از برگشتن به ایران, گرفتن گواهینامه رانندگیه. همچنین تصمیم دارم یه مدت به شدت ورزش کنم کار و کم تحرکی و همچنین یک سری استرس های مخصوصِ اینجا باعث شده به شدت وزنم بالا بره.

بعد از مدت ها خساست اخرش دیروز دل روبه دریا زدم و یه کفش و شلوارِکتون مارک خریدم از کفشه به شدت خوشم اومد کفه اش ویبرامه همچنین از رویه یکفش
رو از مواد انتی باکتریال و ادورلس ساختن حال میده برای هایکینگ.




Monday, June 24, 2013

تعطیلات تابستانی

بالاخره امروز دانشگاهِ مکرم با مرخصی تابستانی من موافقت کرد. دو ماه مرخصی همراه با حقوق کامل ( جولای و اگوست ) . در این دو ماهه میتونم از خوابگاه هم استفاده کنم. به هر حال فردا باید برای تجدید اقامت اقدام کنم.  بعد از اون و گرفتن حقوق این ماه هم احتمالا برمیگردم ایران شایان ذکراست که  مهمترین دلیل برگشتنم, گرفتنِ گواهینامه ی رانندگیِ بزرگوار است. در ضمن امروزحضرات ایات به صورت زیر پوستی و غیر مستقیم فرمودند که برای سال اینده به تخصص اینجانب نیازمندند لهذا 15 روز قبل از تمام شدن قرارداد دوباره باید اقدام کنم امیدوارم که شاهد افزایش حقوق هم باشم.

دیگر اینکه دیشب با یکی از اساتید کار درست و به پیشنهاد اوشان برای صرف و شام صد البته مشروب رفتیم بار. راسیتش من برای بار اول بود میرفتم به یه بار به همین دلیل خیلی سعی کردم مثل ادم رفتار کنم به هر حال بعد از خوردن بسی ابجو و مزه درجه ی یک و صرف یک شامی عالی برگشتیم خوابگاه در کل بعد از برگشتن احساس کردم  روحیه ام کلی تغیرکرده. به هر حال کسی نمیتونه منکر تاثیر تفریح بر روحیه و عملکرد انسان بشه.


Thursday, June 20, 2013

حال گیری

به هر حال اون اتفاقی که منتظرش بودم افتاد رفتم دانشگاه و دیدم همه دارن بهم پارس می کنن . به هر حال قبلا امادگیشو داشتم خودم رو کنترل کردم با وجود اینکه  در مورد اون مساله ی بخصوص  قانونا حق با من بود نه با اونا به هر حال دست اینجا کوتاه از همه چی ...

 بعد تموم شدن واق واق همکاران و روسای گرامی مثل هر روز رفتم کتابخونه ولی متاسفانه از شدت اعصاب خوردی نتونستم هیچ کاری بکنم  چند ساعتی وب گردی کردم و برگشتم خوابگاه.  با وجود ممنوع بودن ورود مشربات الکلی به داخل خوابگاه از حرصم سر راه چند تای ابجو گرفتم همچنین یه سری هم رفتم سوپر مارکتی که همیشه میرم  و از سر اعصاب خوردی یه عالمه چیز بی مصرف خریدم و بعدش برگشتم خوابگاه. در کل روز خیلی عنی بود خیلی دوست دارم سریعتر مدارک زبانمو بگیرم و برای امریکا اقدام کنم .
  
از ماجرای امروز چند تا نکته ی ورزشی گرفتم
یک : جون مادرتون اگه برای کار و زندگی بهتر قصد مهاجرت دارین یه کشور  پدر مادر دار رو انتخاب کنید که اگه کسی رید به حقتون قانون حمایتتون کنه (البته انتخاب من موقتیه).
دو : نوشتن تو این بلاگ تا حد زیادی ارومم می کنه و این یه نکته ی خوبیه.
سه : عمری اینجا دیگه به چیزی اعتراض کنم این چند روزه به اندازه ی کافی ریدن به هیکلم.  
چهارم : از همه مهم تر این بود که به این نتیجه رسیدم که جدی جدی زبان رو خیلی جدی تر از پیش بخونم.

جاتون خالی امروز از سوپر مارکت یه بسته همبرگر عالی گرفتم که برای شام با یکی از همکارانِ خوابگاهی که واقعا انسان گلی تشریف دارن زدیم به رگ. همچنین ابجوهار و در یخچال چیدم که خنک بشوند دیگر اینکه درحال حاضر پس مانده ی غذا ها در کف اتاق ول تشریف دارند ولی کو انرژی و انگیزه . همچنین تقریبا نیم ساعتیه که تصمیم گرفتم برای خودم یه قهوه بریزم ولی این تصمیم رو عملی نکردم و نمیدونم کی عملی میشه.

مدتیه که به این مساله دارم فکر می کنم که داشتن یک ماشین چقدر میتونه زندگی یه ادم رو تغیر بده مخصوصا برای من و با در نظر گرفتن هزینه بالای رفت و امد وتاکسیِ اینجا. تصمیم گرفته ام اگر سگ های محترم برای سال آینده بنده رو با اردنگی ننداختن بیرون و قرار داد رو تجدید کردن حتما یه ماشین تهیه کنم هم از هزینه تاکسی و رفت و امد کلی کم میشه و هم اینکه دو روز تعطیل رو میشه یه نمیچه سفری رفت . باور بفرمائید مدت های مدیدی است که اینجانب دارم برای یه ماهیگیریِ کوچولو له له میزنم ( اونم  با در نظر گرفتن اینکه اینجا با دریاچه یه ساعت  فاصله داره)  و یا همین امروزِ آلتی تناسلی مردانه اگه یه ماشینِ کوفتی داشتم میرفتم یه جایی هوایی عوض میکردم  دیگر اینقدر حرص نمی خوردم. البته همه ی اینها در صورتی است که اینجانب رو اخراج نفرمایند و تجدید قرار داد بفرمایند.


 احتمالا 10-15 روز اینده سفری به ایران خواهم کرد البته قبل از ان باید کارت اقامتم را به مدت شش ماه دیگر تمدید کنم . این هم دردسر های خاص خودش را دارد ولی به نظرم 4-5 روزه تمام می شود. اگر کمی شانس بیاورم تعطیلات دو ماهه ی تابستای همراه با حقوق شامل من هم می شود ماه 7 و 8 را ایران می مانم ماه 9 باید برگردم برای کارهای تجدید قرار داد و...
برنامه ی خاصی در ایران ندارم راسیتش چون کسی پایه نیست پایه ها همه رفتن و نموندند بی پایه ها موندن که شامل خودم هم میشود.  بنابراین احتمالا خیلی ایران نمونم  و برگردم اینجا .

Wednesday, June 19, 2013

کنترل اعصاب

 تا این لحظه در محل کار برای برادر کوچکتان که اینجانب باشم چندین بار پیش امده که در مقابل حقی که از من ضایع می کنند به یک باره اتش میگیرم ,عصبانی می شوم و ددست به خط و نشان کشیدن می کنم  ولی صد افسوس که نه تنها را به جایی نمیبرد که هیچ دست اخر به گه خوردن هم میادفتم. واقعیت این است که ناز ما در کشور خودمان نمیرود چه رسد به یک کشور بیگانه . به عنوان یک مهاجر سعی میکنم که این موضوع را از این به بعد مد نظر داشته باشم که لا اقل سکه ی یک پول نشویم اخر برادر من تو که زورت نمی رسد چرا ..

راسیتش این است که کشوری که فرد مهاجر برای مهاجرت انتخاب می کند در شکل گیری رفتار و اعصاب و روان وی بعد از پروسه ی مهاجرت نقشی مهم بر عهده دارد اگر کشوری که برای مهاجرت انتخاب می کنید تنها از کشور ویران خودمان بهتر است و دیگر هیچ , بهتر است در بر خورد با شرایطی که احساس می کنید حقی از شما ضایع شده  کمی صبور تر باشید خودمانی بگویم گه خورِتان را یک مقداری تقویت کنید. ولی در حالت دیگر اگر کشور انتخاب شده توسط شما کشوری قانون مدار و انسان مدار است می توانید لا اقل به حمایت قانون دلخوش باشید. اری یک اصل بسیار اساسی و مهم  در مساله مهاجرت صبور بودن و خویشتن دار بودن در مواجه مستقیمِ با مردم میزبان است . 

امیدوارم که یادم نرود.

Tuesday, June 18, 2013

کارنامه یک ساله


مثل هر روز در یکی از اتاق های کتابخانه که مانند اغلب اوقات خالی از هر گونه جنبده ای است نشسته ام  مطابق هر روز دمای اتاق رو به زیر صفر رسانیده و تقریبا یک ساعت و نیمی را بروی اخرین مقاله ام کار کردم. در واقع کارهای اصلی ان تمام شده چند روزی بیشتر میهمان من نخواهد بود. الان رفتم و از کافه تریا یک نسکافه گرفتم  و میخواهم چند خطی بنویسم و استراحت کنم . خود به خود افکارم درگیرتجزیه و تحلیل این یک 9 ماهی که گذشت می شوند. می توانم بگویم در کل از خودم راضی هستم راسیتش کمی هم احساس  غرور می کنم چند تا مقاله و یک کار خوب ( گرچه هیچ ضمانتی برای ادامه و تمدید قرار داد وجود ندارد) ان هم در این اوضاع و احوال . در کل خودم رو مثبت ارزیابی می کنم  ظاهرا به خوبی می توانم از عهده ی مسئولیت های زندگی و کاری بر بیام. نمی دانم از شانس بود یا از عرضه ی من اخه راستش من بیشتر از شش ماه بعد از فارغ التحصیلی خودم بیکار نبودم در واقع ان شش ماه هم بیکار نبودم و سرگرم خواندن زبان انگلیسی و تهیه ی مقالات پایان نامه و سابمیت کردنشان بودم. اولین مقاله در یکی از مجلات خوب امریکای اکسپت شد (البته با در نظر گرفتن اینکه کار در حد فوق لیسانس بود) دومی در کانادا در ژورنالی با ایمپکت فلکتور 4.62 و سومی هم برای یه ژورنال عربی فرستاده ام (که البته من رو نموده اند تا حالا  چون دو بار برای ریوایز پس فرستادن و بهانه های عجیب و غریب میگیرن). از طرفی دیگر پیدا کردن این کار و خارج شدن من از ایران در این شرایط بد اقتصادی و اجتماعی همزمان بود. کمی غربت و کمی هم حس بد آوارگی هم داشت که خیلی زود از یاد رفت. البته این نکته رو هم بگم که هیچ وقت ایران رو وطن خودم ندونسته ام به نظر من وطن انسان ان جایست که ...


یک خبر خوب دیگر مال دو روز پیش بود ادیتور یک ژورنال کانادای ایمیل و زده و فرموده بودند که از فلان مقاله بنده خوششان امده وبنده را در کار خود متخصص دانسته ( و کلی من را شرمنده نمودند) خواسته بودند که با انها همکاری کنم چه در ضمیه ی مقالات و چه در ضمینه ی داوری. به هر حال احساس خوبی به ادم دست می دهد اخر خود را چیزی بیشتر از یک مشت  انسان دزد و دروغ گو  می بیند که در ایران تقریبا همه کاره اند و ما بیکاره. خوب تا اینجا بس است من باید بروم رو نتیجه گیری مقاله کار کنم.

Monday, June 17, 2013

پایان سال تحصیلی

 امروز تقریبا امتحان ها تموم شد و دانشجوها کم کم دارن خودشون رو حاضر می کنن که خوابگاهاشون روتحویل بدن و برگردن پیش خانواده هاشون. باور کنید در تمام عمر کاریم که البته همش دو سال بیشتر نیست یک سالش در ایران و یک سالشم اینجا چنین دانشجوهای بی ادب و بی تربیت و بی بابا ننه ای نداشتم. یکی از صفات کوهیده و نکوهیده ی این موجودات عجیب اینکه در ضمینه تعطیل کردن کلاس و تولید دردسر و ایجاد پارازیت و کار های منفی به شدت متحد و یک پارچه عمل می کردن در برخی از واحد ها و دروس چندین ماه به بهانه ی مناسب نبودن استاد (که البته حرف مفت میزدند) اعتصاب کردند و سر کلاس نرفتند. بنده ی هاج و واج از همه جا بی خبر هم با دین اوضاع و احوال تمامی نیروی زبانی خود رو بکار گرفتم تا به اصطلاح خودمون خرشون کردم که ناگفته هم نماند بسی در این کار موفق بودم. نکته جالب اینکه امروز بیشتر این تخم جن ها و موجودات عجیب و شی لعجاب در حین خئاحافظی امثال فیلم های هندی و درام فرانسوی اشک می ریختند و همدیگر رو بغل می کردند.


Who Am I?

با سلام خدمت دوستان گرامی

بنده ادمی هستم مثل همه شماها که به خاطر شرایط بد زندگی مملت از بیخ و بن ویران ایران  (اجتماعی - اقتصادی - امنیتی و ...)  به کشوری دیگر مهاجرت موقت کرده ام . امیدوارم بعد از مدتی که خودم رو پیدا کردم برای زندگی دائم به کشوری مناسبی خارج از خاورمیانه عزیز بروم و بتونم چند صباحی مثل ادم زندگی کنم.  راستش شرایط کاری و اقتصادی مناسبی در اینجا دارم که شاید ارزوی هر جوان ایرانی هم سن و سال من باشد. در یکی از دانشگاهها به عنوان استاد مدرس مشغول به کار هستم  و خلاصه اینکه بعد از عمری بی احترامی و استرس شرایط نسبی خوبی دارم. قصد دارم در این پیج از دغدغه های روزانه ی خودم بنویسم شاید یادگار این روزگار غریب من برای اینده باشد.