Sunday, June 30, 2013

پس فرستادن مقاله - معرفت استاد ایرانی - اغاز تعطیلات

برای بار سوم یکی از مقاله ها مو فرستادن ریوایز کنم واقعا این ژورنال شورشو در اورده اگه دستم به داور دوم میرسید حتما از خجالتش در می اومدم. این مقاله تقریبا یک سال طول کشیده و به هیچ انجامی نرسیده. به هر حال به توصیه ی فرهاد (یکی از نویسنده های همکار مقاله) این بار هم ریوایز رو انجام میدیم و میفرستیم ولی احتمالا اگه دوباره پس بفرسته، مقاله رو پس میگیرم میفرستم یه جای دیگه.

راستی حالا که اسم همکار نویسنده اومد بزارین یه کم از سیستم علمیِ کشور عزیزتون ایران براتون بگم . این مقاله ای که من کار کردم روی این پایه ی فکری میچرخه که با در دست داشتن نمونه های با مقادیر خیلی بزرگ و یا خیلی کوچیک بتونیم یه تصمیم گیری معقول در باره ی جامعه بکنیم به عبارت دیگه من یه روشی رو پیشنهاد کردم که اگه قسمت زیادی از اطلاعات گم و یا سانسور بشه باز هم قادر باشیم که تصمیم درست رو بگیریم  در واقع این موضوعِ پایان نامه ی بنده بوده . حالا بدون اینکه اساتید گرامی یعنی راهنما و مشاور حتی یک کلمه از این مقاله سر در بیارن و حتی خونده باشن مجبور شدیم اسم اونا رو هم اضافه کنیم. اسم استاد راهنما رو زدیم اول نفر، خودم دوم نفر و استاد مشاور مفت خور نفر سوم و فرهاد بیچاره که کلی رو حل معادلات با روش های جدید زحمت کشید رو زدیم چهارم. میخام این رو بگم اگه یه جای شنیدین که فلان بابا پروفسور شده قبل از اینکه براش به به و چه چه بکنید به سبک و سیاق ایرانی، یه مقدار شک بکنید چون احتمالا اون مقاله های که ایشون باهاش امتیاز کسب فرموده اند حاصل رنج و زحمت دانشجوهای بینواش بوده و  دانشجوهای بیچارش به خاطر اینکه اون بابا لج نکنه و رکامندیشین خوب بده اسمشو اوردن.

ساعت رو کوک کردم برای ساعت شش صبح امروز حقوقمو گرفتم کارای بانکیمو انجام دادم همچنین وسایلمو جمع و جور کردم که فردا اول وقت راهی بشم و برگردم ایران. انگار همین دیروز بود که برای کار اومدم اینجا چه اتفاقاتی چه خاطرات تلخ و شیرینی که همشون گذشتند و فقط تجربه هاشون موندن. و حال اینکه  یه حس غمگینیه خاصی دارم .


راستی امروز تولدمه.

Friday, June 28, 2013

خبر خوب

دیشب مهمان یکی از دوستان بودم.  درحال گپ زدن بودیم که یهو هوس کردم به وسیله موبایلم چک میل کنم (راستش لبتابم همراهم نبود). یه ایمیل واقعا خوشحال کننده بعد از مدت ها بی خبرِخوشی، دلمان را شاد کرد. ایمیل از طرف  ادیتور یکی از ژورنا های ای اس ای  بود که بنده رو به عنوان داورِ ژورنال انتخاب کرده بودند وخواسته بودند که مقاله ای رو ظرف سی روز داوری کنم. جدا اون لحظه احساس خوبی بهم دست داده بود. احساسی که یک نفر در یک گوشه دنیا تو رو از لحاظ علمی به رسمیت میشناسه واقعا خوشحال کننده است علاوه بر اون حداقل مزیت این موضوع اینه که میشه اونرو در سی وی ذکر کرد. بنده بعد از این دو تا پلن علمی مهم دیگه دارم اول اینکه چشم براهم که اخرین مقالم اکسپت بشه و اگر اکسپت بشه شانس پذیرشم چندین برابر میشه چون ژورنال معتبریه و دوم اینکه مقاله ای رو که به صورت خام در دست دارم ترجمه کنم و اون رو هم سابمیت کنم . 

چند روز دیگه برمیگردم ایران راستش دقیقا بعد از گرفتن چک این ماهم میخوام هرچه زودتر برگردم. یکی از برنامه هام برای بعد از برگشتن به ایران, گرفتن گواهینامه رانندگیه. همچنین تصمیم دارم یه مدت به شدت ورزش کنم کار و کم تحرکی و همچنین یک سری استرس های مخصوصِ اینجا باعث شده به شدت وزنم بالا بره.

بعد از مدت ها خساست اخرش دیروز دل روبه دریا زدم و یه کفش و شلوارِکتون مارک خریدم از کفشه به شدت خوشم اومد کفه اش ویبرامه همچنین از رویه یکفش
رو از مواد انتی باکتریال و ادورلس ساختن حال میده برای هایکینگ.




Monday, June 24, 2013

تعطیلات تابستانی

بالاخره امروز دانشگاهِ مکرم با مرخصی تابستانی من موافقت کرد. دو ماه مرخصی همراه با حقوق کامل ( جولای و اگوست ) . در این دو ماهه میتونم از خوابگاه هم استفاده کنم. به هر حال فردا باید برای تجدید اقامت اقدام کنم.  بعد از اون و گرفتن حقوق این ماه هم احتمالا برمیگردم ایران شایان ذکراست که  مهمترین دلیل برگشتنم, گرفتنِ گواهینامه ی رانندگیِ بزرگوار است. در ضمن امروزحضرات ایات به صورت زیر پوستی و غیر مستقیم فرمودند که برای سال اینده به تخصص اینجانب نیازمندند لهذا 15 روز قبل از تمام شدن قرارداد دوباره باید اقدام کنم امیدوارم که شاهد افزایش حقوق هم باشم.

دیگر اینکه دیشب با یکی از اساتید کار درست و به پیشنهاد اوشان برای صرف و شام صد البته مشروب رفتیم بار. راسیتش من برای بار اول بود میرفتم به یه بار به همین دلیل خیلی سعی کردم مثل ادم رفتار کنم به هر حال بعد از خوردن بسی ابجو و مزه درجه ی یک و صرف یک شامی عالی برگشتیم خوابگاه در کل بعد از برگشتن احساس کردم  روحیه ام کلی تغیرکرده. به هر حال کسی نمیتونه منکر تاثیر تفریح بر روحیه و عملکرد انسان بشه.


Thursday, June 20, 2013

حال گیری

به هر حال اون اتفاقی که منتظرش بودم افتاد رفتم دانشگاه و دیدم همه دارن بهم پارس می کنن . به هر حال قبلا امادگیشو داشتم خودم رو کنترل کردم با وجود اینکه  در مورد اون مساله ی بخصوص  قانونا حق با من بود نه با اونا به هر حال دست اینجا کوتاه از همه چی ...

 بعد تموم شدن واق واق همکاران و روسای گرامی مثل هر روز رفتم کتابخونه ولی متاسفانه از شدت اعصاب خوردی نتونستم هیچ کاری بکنم  چند ساعتی وب گردی کردم و برگشتم خوابگاه.  با وجود ممنوع بودن ورود مشربات الکلی به داخل خوابگاه از حرصم سر راه چند تای ابجو گرفتم همچنین یه سری هم رفتم سوپر مارکتی که همیشه میرم  و از سر اعصاب خوردی یه عالمه چیز بی مصرف خریدم و بعدش برگشتم خوابگاه. در کل روز خیلی عنی بود خیلی دوست دارم سریعتر مدارک زبانمو بگیرم و برای امریکا اقدام کنم .
  
از ماجرای امروز چند تا نکته ی ورزشی گرفتم
یک : جون مادرتون اگه برای کار و زندگی بهتر قصد مهاجرت دارین یه کشور  پدر مادر دار رو انتخاب کنید که اگه کسی رید به حقتون قانون حمایتتون کنه (البته انتخاب من موقتیه).
دو : نوشتن تو این بلاگ تا حد زیادی ارومم می کنه و این یه نکته ی خوبیه.
سه : عمری اینجا دیگه به چیزی اعتراض کنم این چند روزه به اندازه ی کافی ریدن به هیکلم.  
چهارم : از همه مهم تر این بود که به این نتیجه رسیدم که جدی جدی زبان رو خیلی جدی تر از پیش بخونم.

جاتون خالی امروز از سوپر مارکت یه بسته همبرگر عالی گرفتم که برای شام با یکی از همکارانِ خوابگاهی که واقعا انسان گلی تشریف دارن زدیم به رگ. همچنین ابجوهار و در یخچال چیدم که خنک بشوند دیگر اینکه درحال حاضر پس مانده ی غذا ها در کف اتاق ول تشریف دارند ولی کو انرژی و انگیزه . همچنین تقریبا نیم ساعتیه که تصمیم گرفتم برای خودم یه قهوه بریزم ولی این تصمیم رو عملی نکردم و نمیدونم کی عملی میشه.

مدتیه که به این مساله دارم فکر می کنم که داشتن یک ماشین چقدر میتونه زندگی یه ادم رو تغیر بده مخصوصا برای من و با در نظر گرفتن هزینه بالای رفت و امد وتاکسیِ اینجا. تصمیم گرفته ام اگر سگ های محترم برای سال آینده بنده رو با اردنگی ننداختن بیرون و قرار داد رو تجدید کردن حتما یه ماشین تهیه کنم هم از هزینه تاکسی و رفت و امد کلی کم میشه و هم اینکه دو روز تعطیل رو میشه یه نمیچه سفری رفت . باور بفرمائید مدت های مدیدی است که اینجانب دارم برای یه ماهیگیریِ کوچولو له له میزنم ( اونم  با در نظر گرفتن اینکه اینجا با دریاچه یه ساعت  فاصله داره)  و یا همین امروزِ آلتی تناسلی مردانه اگه یه ماشینِ کوفتی داشتم میرفتم یه جایی هوایی عوض میکردم  دیگر اینقدر حرص نمی خوردم. البته همه ی اینها در صورتی است که اینجانب رو اخراج نفرمایند و تجدید قرار داد بفرمایند.


 احتمالا 10-15 روز اینده سفری به ایران خواهم کرد البته قبل از ان باید کارت اقامتم را به مدت شش ماه دیگر تمدید کنم . این هم دردسر های خاص خودش را دارد ولی به نظرم 4-5 روزه تمام می شود. اگر کمی شانس بیاورم تعطیلات دو ماهه ی تابستای همراه با حقوق شامل من هم می شود ماه 7 و 8 را ایران می مانم ماه 9 باید برگردم برای کارهای تجدید قرار داد و...
برنامه ی خاصی در ایران ندارم راسیتش چون کسی پایه نیست پایه ها همه رفتن و نموندند بی پایه ها موندن که شامل خودم هم میشود.  بنابراین احتمالا خیلی ایران نمونم  و برگردم اینجا .

Wednesday, June 19, 2013

کنترل اعصاب

 تا این لحظه در محل کار برای برادر کوچکتان که اینجانب باشم چندین بار پیش امده که در مقابل حقی که از من ضایع می کنند به یک باره اتش میگیرم ,عصبانی می شوم و ددست به خط و نشان کشیدن می کنم  ولی صد افسوس که نه تنها را به جایی نمیبرد که هیچ دست اخر به گه خوردن هم میادفتم. واقعیت این است که ناز ما در کشور خودمان نمیرود چه رسد به یک کشور بیگانه . به عنوان یک مهاجر سعی میکنم که این موضوع را از این به بعد مد نظر داشته باشم که لا اقل سکه ی یک پول نشویم اخر برادر من تو که زورت نمی رسد چرا ..

راسیتش این است که کشوری که فرد مهاجر برای مهاجرت انتخاب می کند در شکل گیری رفتار و اعصاب و روان وی بعد از پروسه ی مهاجرت نقشی مهم بر عهده دارد اگر کشوری که برای مهاجرت انتخاب می کنید تنها از کشور ویران خودمان بهتر است و دیگر هیچ , بهتر است در بر خورد با شرایطی که احساس می کنید حقی از شما ضایع شده  کمی صبور تر باشید خودمانی بگویم گه خورِتان را یک مقداری تقویت کنید. ولی در حالت دیگر اگر کشور انتخاب شده توسط شما کشوری قانون مدار و انسان مدار است می توانید لا اقل به حمایت قانون دلخوش باشید. اری یک اصل بسیار اساسی و مهم  در مساله مهاجرت صبور بودن و خویشتن دار بودن در مواجه مستقیمِ با مردم میزبان است . 

امیدوارم که یادم نرود.

Tuesday, June 18, 2013

کارنامه یک ساله


مثل هر روز در یکی از اتاق های کتابخانه که مانند اغلب اوقات خالی از هر گونه جنبده ای است نشسته ام  مطابق هر روز دمای اتاق رو به زیر صفر رسانیده و تقریبا یک ساعت و نیمی را بروی اخرین مقاله ام کار کردم. در واقع کارهای اصلی ان تمام شده چند روزی بیشتر میهمان من نخواهد بود. الان رفتم و از کافه تریا یک نسکافه گرفتم  و میخواهم چند خطی بنویسم و استراحت کنم . خود به خود افکارم درگیرتجزیه و تحلیل این یک 9 ماهی که گذشت می شوند. می توانم بگویم در کل از خودم راضی هستم راسیتش کمی هم احساس  غرور می کنم چند تا مقاله و یک کار خوب ( گرچه هیچ ضمانتی برای ادامه و تمدید قرار داد وجود ندارد) ان هم در این اوضاع و احوال . در کل خودم رو مثبت ارزیابی می کنم  ظاهرا به خوبی می توانم از عهده ی مسئولیت های زندگی و کاری بر بیام. نمی دانم از شانس بود یا از عرضه ی من اخه راستش من بیشتر از شش ماه بعد از فارغ التحصیلی خودم بیکار نبودم در واقع ان شش ماه هم بیکار نبودم و سرگرم خواندن زبان انگلیسی و تهیه ی مقالات پایان نامه و سابمیت کردنشان بودم. اولین مقاله در یکی از مجلات خوب امریکای اکسپت شد (البته با در نظر گرفتن اینکه کار در حد فوق لیسانس بود) دومی در کانادا در ژورنالی با ایمپکت فلکتور 4.62 و سومی هم برای یه ژورنال عربی فرستاده ام (که البته من رو نموده اند تا حالا  چون دو بار برای ریوایز پس فرستادن و بهانه های عجیب و غریب میگیرن). از طرفی دیگر پیدا کردن این کار و خارج شدن من از ایران در این شرایط بد اقتصادی و اجتماعی همزمان بود. کمی غربت و کمی هم حس بد آوارگی هم داشت که خیلی زود از یاد رفت. البته این نکته رو هم بگم که هیچ وقت ایران رو وطن خودم ندونسته ام به نظر من وطن انسان ان جایست که ...


یک خبر خوب دیگر مال دو روز پیش بود ادیتور یک ژورنال کانادای ایمیل و زده و فرموده بودند که از فلان مقاله بنده خوششان امده وبنده را در کار خود متخصص دانسته ( و کلی من را شرمنده نمودند) خواسته بودند که با انها همکاری کنم چه در ضمیه ی مقالات و چه در ضمینه ی داوری. به هر حال احساس خوبی به ادم دست می دهد اخر خود را چیزی بیشتر از یک مشت  انسان دزد و دروغ گو  می بیند که در ایران تقریبا همه کاره اند و ما بیکاره. خوب تا اینجا بس است من باید بروم رو نتیجه گیری مقاله کار کنم.

Monday, June 17, 2013

پایان سال تحصیلی

 امروز تقریبا امتحان ها تموم شد و دانشجوها کم کم دارن خودشون رو حاضر می کنن که خوابگاهاشون روتحویل بدن و برگردن پیش خانواده هاشون. باور کنید در تمام عمر کاریم که البته همش دو سال بیشتر نیست یک سالش در ایران و یک سالشم اینجا چنین دانشجوهای بی ادب و بی تربیت و بی بابا ننه ای نداشتم. یکی از صفات کوهیده و نکوهیده ی این موجودات عجیب اینکه در ضمینه تعطیل کردن کلاس و تولید دردسر و ایجاد پارازیت و کار های منفی به شدت متحد و یک پارچه عمل می کردن در برخی از واحد ها و دروس چندین ماه به بهانه ی مناسب نبودن استاد (که البته حرف مفت میزدند) اعتصاب کردند و سر کلاس نرفتند. بنده ی هاج و واج از همه جا بی خبر هم با دین اوضاع و احوال تمامی نیروی زبانی خود رو بکار گرفتم تا به اصطلاح خودمون خرشون کردم که ناگفته هم نماند بسی در این کار موفق بودم. نکته جالب اینکه امروز بیشتر این تخم جن ها و موجودات عجیب و شی لعجاب در حین خئاحافظی امثال فیلم های هندی و درام فرانسوی اشک می ریختند و همدیگر رو بغل می کردند.


Who Am I?

با سلام خدمت دوستان گرامی

بنده ادمی هستم مثل همه شماها که به خاطر شرایط بد زندگی مملت از بیخ و بن ویران ایران  (اجتماعی - اقتصادی - امنیتی و ...)  به کشوری دیگر مهاجرت موقت کرده ام . امیدوارم بعد از مدتی که خودم رو پیدا کردم برای زندگی دائم به کشوری مناسبی خارج از خاورمیانه عزیز بروم و بتونم چند صباحی مثل ادم زندگی کنم.  راستش شرایط کاری و اقتصادی مناسبی در اینجا دارم که شاید ارزوی هر جوان ایرانی هم سن و سال من باشد. در یکی از دانشگاهها به عنوان استاد مدرس مشغول به کار هستم  و خلاصه اینکه بعد از عمری بی احترامی و استرس شرایط نسبی خوبی دارم. قصد دارم در این پیج از دغدغه های روزانه ی خودم بنویسم شاید یادگار این روزگار غریب من برای اینده باشد.