Monday, February 24, 2014

تنهایی

جدا که تنهایی تنها چیزیه که درمون نداره . راسیتش لزوما با ادمای دیگه بودن و یا ازدواج کردن هم دلیلی بر رفع تنهایی ادم نیست. ولی هرچی که هست این روزها که اینجا مشغول تدریسم خیلی احساس تنهایی می کنم . هم از لحاظ فیزیکی کسی رو ندارم هم از لحاظ متی فیزیکی. بیشتر سعی میکنم با فکر کردن به اهداف بزرگتر و خوندن زبان اوقاتم روپر کنم ولی خداییش باز هم بعضی وقت ها خیلی احساس تنهای میکنم. نمیدونم تا کی میتونم این وضعیت رو تحمل کنم ولی احتمالا زیاد طول نمیکشه . روز ها یا سر کلاسم یا کتابخونه ی دانشگاه مشغول زبان خوندنم وقتی میرسم خوابگاه هم دوبار همین سیستمه زبان زبان و زبان. روزهای تعطیل و آف هم دقیقا مثل زندانی ها تو اطاق میمونم  و تا روزی که به سر کار میرم از خوابگاه نمیرم بیرون و معمولا زبان میخونم.

بنا به دلایلی نزدیک دو ماه هستش که حقوق نگرفتم این ماه مجبور شدم از یکی از همکاران پول قرض کنم اینم مزید بر بی تابی و بی حوصلگی شده.
  
پ ن : آخرش امروز بریدم .

No comments:

Post a Comment